برگ برنده؛ چشمانداز مذاکره ایران و آمریکا
سیاسی
بزرگنمايي:
پیام سپاهان - تجارت فردا /متن پیش رو در تجارت فردا منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
رضا طهماسبی| یخ رابطه ایران با آمریکای دونالد ترامپ شکسته و آب شده است؛ برخلاف دوره قبل ریاستجمهوری ترامپ اینبار حرف از مذاکره تابو یا جرم نیست و نمایندگان ایران با نمایندگان ترامپ بر سر میز مذاکره، ولو غیرمستقیم، مینشینند و در مورد آینده روابط گفتوگو خواهند کرد و شاید به توافقی برسند که بتواند نهفقط بر اقتصاد ایران که بر اقتصاد کل منطقه اثر جدی و مثبت بگذارد. فریدون مجلسی، دیپلمات پیشین، و موسی غنینژاد، اقتصاددان، در این میزگرد به بررسی شرایط مذاکره و برگهای برنده طرفهای مذاکره میپردازند و معتقدند با اینکه تا به امروز فرصتسوزی زیادی شده و هزینههای بزرگی به اقتصاد کشور تحمیل شده اما بازگشت هرچه زودتر به میز مذاکره ضروری و منطبق بر منافع ملی است. آنها بر این باورند که ایران به اندازه کافی توانمندی و امکانات دارد که بتواند در میز مذاکره از آنها استفاده کند و با ایجاد شرایطی که در آن منافع طرفین حفظ میشود، توافقی برد-برد حاصل شود؛ به شرطی که مذاکرهکنندگان با هدف حفظ و بیشینه کردن منافع ملی و با شناخت کامل از طرف مقابل پشت میز مذاکره بنشینند.
یکی از مولفههای مرتبط با مذاکره ایران و غرب، زمان آن است که همواره محل مناقشه بین سیاستمداران موافق و مخالف بوده است. بهطور خاص همواره مخالفان مذاکره، از نامناسب بودن زمان و شرایط میگویند و معتقد به تعویق مذاکره و بهبود شرایط هستند و گاهی هم از پیششرط برای رفتن سر میز مذاکره سخن میگویند. به نظر شما اکنون زمان مناسبی برای انجام مذاکرات ایران و غرب، بهویژه آمریکاست و آیا ما باید پیششرط بگذاریم؟
فریدون مجلسی: در مورد مناسب بودن زمان مذاکره، پاسخ من این است که امروز از فردا مناسبتر و فردا از پسفردا بسیار مناسبتر است. یعنی هرچه زودتر مذاکرات آغاز شود بهتر است و در واقع هرچه به پایان موعد مقرر دوماهه ترامپ نزدیکتر شویم، روزهای بهتری را از دست میدهیم. پیششرط گذاشتن برای مذاکره ویژه طرفی است که به او نیاز داشته باشند یا طرفی که در واقع نیازمند اصلی مذاکره نباشد؛ اوست که میتواند پیششرط بگذارد. اگر مرد جوانی به خواستگاری زیباترین، تحصیلکردهترین و ثروتمندترین دختر شهر میرود؛ باید انتظار این را هم داشته باشد که او برایش پیششرط بگذارد. حالا اگر برعکس باشد و خواستگاری در شرایط ویژه و ممتازی باشد، اوست که میتواند پیششرط بگذارد.
قاعدتاً زمانی که ما دچار مشکلات جدی هستیم، در اقتصادمان ضعف داریم، در مظان اتهام برخی ناآرامیهای منطقهای هستیم که درست یا نادرست به پای ما نوشته شده و شورای امنیت ما را مشمول ماده 7 خودش در به خطر انداختن صلح و امنیت بینالمللی تشخیص داده است، در موقعیت پیششرط گذاشتن برای مذاکره نیستیم. درنهایت قاضی «شورای امنیت» است که بعضی از ظاهراً حامیان ما مثل روسیه و چین هم در آن حضور دارند اما همین شورا شش قطعنامه علیه ما صادر کرده است. در گذشته طی مذاکراتی طولانی توانستیم با زرنگی روی این نکات منفی را بپوشانیم و به برجام برسیم. با این حال برخورد آمریکا با ما برگرفته از تجاربی بود که دههها قبل با شوروی داشت و ما اسم آن را «جنگ فرسایشی» میگذاریم. شوروی پشت سر هم در دو جنگ فرسایشی گرفتار شد؛ ابتدا در ویتنام که خودش عملاً درگیر نبود اما جنگ نیابتی بود و شوروی هزینههایش را میداد و اتفاقاً پیروز هم شد، اما به هزینه گزاف از بین رفتن اقتصادش. جنگ فرسایشی دوم هم در افغانستان بود که نیروهای شوروی با گروهکهای پابرهنهای که آمریکا ساخته بود، درگیر شدند. اقتصاد شوروی طی این دو جنگ کاملاً فرسوده شده و زمینه شکست و سقوط آن در درون خودش فراهم شد.
ما در شرایط سختی از نظر اقتصادی و سیاست بینالملل قرار گرفتهایم و شرایطی ایجاد شده که مسئله اصلی سیاستمداران ما قیمت سیبزمینی و تامین حبوبات و مواد غذایی شده است که دیگر توان مردم حقوقبگیر به خرید آن نمیرسد. حالا ما چگونه پیششرط بگذاریم؟ چگونه بگوییم که پیششرط میگذاریم تا بیاییم با شما مذاکره کنیم؟ به نظر میرسد این طرف مقابل است که پیششرطهای خودش را گذاشته و در نامهاش اعلام کرده است. با این حال ما هنوز دقیق نمیدانیم محتوای نامه چه بوده، اما براساس آنچه در رسانههای خارجی اعلام شده به نظر میرسد مذاکره و توافق به نفع کشور باشد. شاید در سایه رفع تحریم و توسعه تجارت بینالمللی کشور، و کاهش هزینهها و تورم بتوانیم اقتصاد خودمان را تقویت کنیم و حداقل از یکسوم یک درصد دنیا آن را به یک درصد اقتصاد جهان برسانیم. شاید آن موقع بتوانیم متکی به اقتصاد قوی و بعد از آن تقویت بنیه دفاعی خودمان شویم. اگر پشتِ قویترین نظامهای دفاعی، پشتیبانی اقتصادی نباشد، بهسرعت از پا درمیآیند. همین حالا میبینیم اسرائیلی که آنقدر ادعای قدرت نظامی دارد، بند نافش به تدارکات آمریکا بند است وگرنه فرومیپاشد. کشور ما زمانی به پول نفت اتکا داشت و میتوانست تسلیحات را حتی با قیمتهای بالاتر با روشهای مختلف و دور زدن تهیه کند، اما امروز پول نفت در کار نیست. بنابراین ما در شرایط سختی قرار داریم و بدتر اینکه خودمان این شرایط را طولانی کردیم. در اواخر دوره آقای روحانی شرایط رسیدن به توافق فراهم بود اما به ایشان اجازه ندادند و دیگر همه چیز متوقف شد. در سه سالی که ما گرفتار تاخیر و تعلل بودیم، تورم روزبهروز بیشتر، هزینهها بالاتر و پول ملی ما ضعیفتر شده است. در عین حال اعتماد عمومی نیز بسیار کم شده و امکان سرمایهگذاری به سطح بسیار پایینی نزول کرده است. چرا که سرمایهگذاری نیاز به اعتماد دارد. خارجیها که اساساً اعتماد ندارند، چون ما سرمایه اجتماعی بینالمللی خودمان را از دست دادهایم و در داخل هم وضعیت نسبتاً مشابهی داریم. برخی سرمایهها نیز در این مدت از کشور خارج شده و به ترکیه، امارات و اروپا رفته و آنجا صرف خرید خانه شده است. حتی اشخاصی که از تحریم منتفع میشوند و دورزنندگان تحریم هستند هم پولهایشان را در خارج از کشور ذخیره یا سرمایهگذاری میکنند. بنابراین ما در موقعیتی نیستیم که بخواهیم پیششرط بگذاریم. ما در آستانه باخت هستیم و نباید نقش آن قمارباز پاکباختهای را بازی کنیم که به امید یک بُرد نهایی، داروندار خودش را روی مهرهای میگذارد که کمترین شانسی برای بُرد ندارد.
در چند ماه گذشته گروهی در مخالفت با مذاکره، این مسئله را مطرح کردهاند که اقتصاد ما در شرایط ضعیفی است و ما نباید در حالت ضعف پشت میز مذاکره بنشینیم. در واقع این مسئله هم بهعنوان یکی از پیششرطهای داخلی مذاکره است. با این تفاسیر آیا امروز با در نظر گرفتن مجموع شرایط اقتصادی، سیاست داخلی و سیاست خارجی، زمان مناسبی برای مذاکره است؟
موسی غنینژاد: من هم مانند آقای مجلسی معتقدم که هر روز تاخیر در شروع مذاکره به زیان ماست. ما از همان زمان روی کار آمدن بایدن در آمریکا، یعنی چهار سال قبل، میتوانستیم دوباره مذاکرات را شروع کنیم و به نقطه مطلوب برسانیم اما تعلل کردیم و این تعلل به زیان ما تمام شد. در حالی که اصلاً مشخص نیست برای چه تعلل کردیم و منتظر چه اتفاقی بودیم. در این مدت، وضع مردم از نظر اقتصادی روزبهروز بدتر شد و پایگاه مردمی حکومت نزول کرد. امروز پایگاه مردمی حکومت بهشدت پایین است و این یک خطر بزرگ بالقوه امنیتی است. وقتی که یک حکومت پشتیبانی مردمی ندارد، در شرایط امنیتی خطرناکی قرار گرفته است. بنابراین حکومت باید تمام تلاشش را بکند که به هر طریق ممکن، پشتیبانی توده مردم را به دست آورد و این در شرایط کنونی ممکن نیست مگر اینکه وضعیت اقتصادی مردم بهتر شود. وضعیت اقتصادی مردم هم بهتر نخواهد شد مگر زمانی که آن عدم قطعیتی که در اقتصاد ما حاکم شده است، از بین برود و امنیت سرمایهگذاری اول برای سرمایههای داخلی و بعد برای سرمایههای خارجی ایجاد شود.
در حال حاضر فشار روی اقتصاد ما به قدری زیاد شده است که سرمایهگذاری داخلی هم دیگر صورت نمیگیرد؛ یعنی اگر تشکیل سرمایه ناخالص داخلی نسبت به تولید ناخالص داخلی را حساب کنیم، روزبهروز رو به کاهش یافته است. یعنی به قول کاسبها ما داریم از مایه میخوریم؛ از سرمایه مصرف میکنیم و سرمایهگذاری جدیدی دیگر صورت نمیگیرد. یعنی وضعیت اقتصاد دچار مشکل بزرگی شده و این شرایط به فقیرتر شدن مردم انجامیده است. در بازه یک دهه گذشته، نرخ فقر در کشور ما بهشدت بالا رفته و از حدود 30 درصد به 50 درصد و حتی بالاتر رسیده است. یعنی بخش زیادی از مردم واقعاً در تنگدستی زندگی میکنند و این شرایط در نهایت به یک مسئله امنیتی تبدیل میشود، چون نارضایتی در مردم افزایش مییابد و دیگر از نظام حکمرانی پشتیبانی نمیکنند. حکومتی هم که پشتیبانی تودهها را نداشته باشد، در هیچ حوزهای از سیاست و اقتصاد گرفته تا نظامی و امنیتی نمیتواند کاری از پیش ببرد. اکنون ضرورتی بالاتر از این نیست که ما بلافاصله مذاکرات را شروع کنیم تا حداقل وضعیت عدم قطعیت و نااطمینانی را تا حدودی کاهش دهیم. گرچه من باید به صراحت این نکته را بگویم که به مذاکرات خوشبین نیستم.
چرا با وجود تاکید بر انجام هرچه سریعتر مذاکرات، نسبت به نتیجه آن خوشبین نیستید؟
غنینژاد: یک دلیل اصلی دارد و این دلیل طرف آمریکایی نیست که زیر قولش میزند و قبلاً هم یکبار این کار را کرده و از برجام بیرون آمده است؛ چون ما روی تصمیم او نمیتوانیم اثر بگذاریم و نمیدانیم چه در سر دارد و مقصود نهاییاش از مذاکره چیست. ما فقط از جانب خودمان میتوانیم صحبت کنیم که این طرف چه میگذرد. خوشبین نبودن من به مذاکرات به طرف خودمان برمیگردد. به نظر من، شواهد و قرائن نشان میدهد که مذاکرهکنندگان ما درک و تصور درستی از منافع ملی ندارند. من در مورد افراد پیشداوری نمیکنم، اما این حرف را به این دلیل میزنم که ما تاکنون مذاکرات زیادی داشتیم، از جمله مذاکراتی که به برجام منتهی شد. در تمامی این مذاکراتی مسئله محوری ما مفهوم منافع ملی نبود بلکه بیشتر هدف مذاکره، «حفظ نظام» بود. یعنی مذاکرهکنندگان ما در این چهارچوب فکر و مذاکره میکنند و این یک تفکر سلبی است. یعنی مذاکره میکنند با این هدف که نظام و وضعیت فعلی حکومت حفظ شود. صرفاً متصور هستند که اگر برای مثال امنیت ملی ما به خطر بیفتد، منافع ملی هم به خطر میافتد که این یک تعریف سلبی است. در صورتی که ما میگوییم حفظ نظام هم ذیل منافع ملی تعریف میشود. هدف ما از مذاکره باید گستره وسیعتری به نام منافع ملی باشد که متاسفانه مذاکرهکنندههای ما آن تفکر را ندارند. به همین دلیل است که فکر میکنند هر چه مذاکره را به تعویق بیندازند، بهتر است. این دلیل خوشبین نبودن من به نتیجه مذاکرات است که البته امیدوارم اشتباه کرده باشم.
بهطور کلی فکر میکنم امروز در شرایط بسیار خطرناکی قرار داریم که هیچ شباهتی به گذشته، حتی به دوران جنگ تحمیلی هشتساله هم ندارد. وضعیت اقتصادی ما نزولی و بسیار خطرناک است و اقتصاد ما با گفتاردرمانی و وعده وعید درست نمیشود. اقتصاد ایران نیازمند بازسازی اعتماد عمومی است و آن هم در صورتی اتفاق میافتد که بتوانیم در روابط بینالمللی بهبود ایجاد کنیم و روابطمان با دنیا را صلحآمیز و بر پایه منافع ملی استوار کنیم. با شعار یا تهدید حرف نزنیم چون با شعار و تهدید نمیشود مذاکره کرد. اگر ترامپ همزمان با دعوت به مذاکره، تهدید هم میکند، به این دلیل است که در شرایط کاملاً متفاوتی قرار دارد که آقای مجلسی به خوبی آن را توضیح دادند. ما در آن شرایط نیستیم و باید با عقلانیت و ارزیابی امکانات واقعی خودمان صحبت کنیم و اگر میخواهیم مذاکره به یک نتیجه درست برسد، باید زمینه را طوری آماده کنیم که اعتماد عمومی به حکومت و نظام سیاسی برگردد.
میز مذاکره جای گفتوگو و بدهبستان است. قاعدتاً هر طرف با کارتهایی که در اختیار دارد و مزیتهایی که دارد تلاش میکند امتیاز کمتری بدهد و امتیاز بیشتری بگیرد. به نظر شما چه عواملی میتواند به ما کمک کند که در این مذاکرات بتوانیم امتیاز حداکثری بگیریم؟ مذاکرهکنندگان روی چه توانمندیها و ظرفیتهایی میتوانند حساب کنند که بازی یکطرفه نباشد؟
مجلسی: درست است که در شرایط ضعیفی از نظر اقتصادی قرار داریم و نیازمند مذاکره هستیم اما هنوز هم امتیازهایی داریم که باعث میشود طرف مقابل بخواهد حرف ما را بشنود. ما دو راه پیشرو داریم؛ یکی اینکه اکنون وارد مذاکره شویم و دیگر اینکه ما را به صحنه جنگ بکشانند و بعد وارد مذاکره برای آتشبس طولانی شویم. اینجا باید ببینیم کدام نوع مذاکره برای ما ارجحیت دارد. ما شرایط سختی داریم اما هنوز فعال هستیم و کار میکنیم و نفت و گاز داریم. اگر بخواهیم این داشتهها را حفظ کنیم و بهبود بدهیم، باید ببینیم چه شرطهایی میتوانیم بگذاریم که طرف مقابل ناچار به پذیرش باشد و متقابلاً چه شرایطی را از آنها بپذیریم. واقعیت این است که بیشتر کارهایی که ما میتوانیم بکنیم و خدماتی که میتوانیم برای آنها انجام دهیم، سلبی است. یعنی آنها از ما نمیخواهند کارهایی بکنیم، بلکه از ما میخواهند یکسری اقدامات را انجام ندهیم. کارهایی که تاکنون کردهایم، برای ما فرصتی ایجاد کرده که میتوانیم روی آن معامله کنیم.
البته این را هم بگویم که تقریباً اغلب کارهایی که احتمالاً در مذاکرات روی انجام ندادن آنها صحبت شود، به نفع خود ما تمام میشود و نوع حمایت ما از گروههای مقاومت یا از مردم فلسطین و غزه تغییر میکند و به شکل حمایت سیاسی از حقوق قانونی آنها، حمایت از مبارزه با تجاوز و جنگ، و بازگرداندن زمینهای اشغالی در ساحل غربی رود اردن در مجامع بینالمللی ظهور و بروز میکند که اغلب کشورهای دیگر هم آن را قبول دارند. خواسته مشخص ما هم باید رفع تحریم باشد که اقتصاد ما بتواند بدون مانع در بازارهای بینالمللی حضور داشته باشد و شرایط اقتصادی و اجتماعی آرام و باثبات شود. در همه جای دنیا این را میدانند که وقتی مردم یک کشور آسایش و آرامش داشته باشند، بهخصوص کشوری مانند ایران با منابع فراوان، دیگر دنبال ماجراجوییهای پرهزینه نخواهند بود. مردم ما هم میدانند که با شعار دادن کار درست نمیشود. گاهی کار عاقلانه و منطقی مقابله نیست. در زمان جنگ جهانی دوم عاقلانهترین کاری که شد این بود که ایران بلافاصله اعلام کرد با متفقین همکاری میکند و تبدیل به پل پیروزی میشود. در نتیجه خسارات و هزینههایی هم گرفت و بالاتر از همه موجودیت خودش را حفظ کرد. ما در آذربایجان بهترین بخشهای شمال ارس را از دست دادیم. بعد از آن بود که برای حفظ قسمتهای اصلی مانند تبریز و اردبیل و مناطق دیگر آذربایجان که در اختیار سپاه روس بود، قرارداد امضا کردیم. آن قرارداد را شجاعترین سردار تاریخ قاجار یعنی عباسمیرزا امضا کرد که بسیار وطنپرست بود.
تا آنجا که من میدانم اصلیترین خواسته طرف مقابل عادیسازی روابط با دیگر کشورها و در پیش گرفتن یک سیاست متعارف بینالمللی است. درست است که ما انقلاب کردیم و انقلاب ایجاد یک شرایط غیرعادی است، اما در نهایت بعد از مدتی باید همه امور به روال عادی و متعارف خود برگردد و نمیتواند همیشه شرایط انقلابی بماند. اوضاع باید عادی شود و طرف مذاکره هم از ما این شرط را میخواهد. کارتی که ما در دست داریم دوری از خشونت در عرصه داخلی و عرصه بینالمللی و راه آمدن با دیگر کشورها و بهطور کل جهان است. دنیا به ایران نیاز دارد. دنیا نیازمند منابع ماست و ما باید بتوانیم حداکثر بهرهمندی را از این نیاز جهانی ببریم و بتوانیم به یک توافق عاقلانه برسیم. این توافق عاقلانه همانطور که آقای دکتر غنینژاد عنوان کردند، با شعار و فریاد و تهدید به دست نمیآید. طرفهای مقابل ما از این شعارها نمیترسند. بودجه نظامی ایالاتمتحده به اندازه بودجه کل ارتشهای دنیاست. اسرائیل که به خودی خود قدرت محسوب نمیشود و دستنشانده آنهاست توانست همزمان در سه جبهه لبنان و سوریه و غزه جنگ کند و حتی ضرباتی هم به حوثیها بزند و با خود ما هم درگیریهای کوچکی داشته باشد. به هر حال از امکانات آمریکا استفاده میکند.
ما باید به خاطر داشته باشیم که در مخاطره امروز، دو گروه از شکلگیری جنگ بسیار خوشحال میشوند. بیش از همه اسرائیل است که انتظار دارد شاهد درگیری و لطمه دیدن و خسارت دیدن ما باشد چون ما همیشه دشمن شماره یک او و خواستار محو شدن او از نقشه جهان بودهایم. دوم، بعضی از کسانی هستند که از فرط استیصال آرزوی جنگ دارند که شاید بتوانند وارد ایرانِ درگیر جنگ شوند و انتقام کینههای کهنه و دیرین خود را بگیرند. وگرنه ما که اینجا در این خاک و در وطن خودمان نشستهایم، باید با چنگ و دندان در حفظ کشورمان بکوشیم و سعی کنیم دیگران را هم به این حد از عقل و درایت برسانیم که در درجه اول ثروت ایران، مردم ایران، خانههایشان، کاشانهها و داراییهایشان باید محفوظ بماند که بتوانیم قوی شویم. شأن ایران این است که در منطقه کشور اول باشد و باید به این جایگاه برسد. خلاصه اینکه شرایط ما در حال حاضر بیشتر سلبی است، اما منابع و امکانات ژئوپولیتیک ما که اکنون بلااستفاده باقی مانده، به سود ایران و به سود جامعه بینالملل است. ایران باید کشور اول منطقه شود و سود ایران و سود جهان در همین است.
آقای دکتر غنینژاد، عنوان کردید که به نتیجه مذاکرات خوشبین نیستید و دلیلش را هم گفتید. با این حال فکر میکنید ما چگونه و با استفاده از چه ابزاری میتوانیم در مذاکرات به نتیجه مطلوب و قابلقبول و سودمندی برای کل مردم و حداکثرسازی منافع ملی برسیم؟
غنینژاد: به نظرم اگر مذاکرهکنندگان ما یک مقدار درایت و ابتکار عمل و شناخت خوبی از آقای ترامپ و نمایندهاش و خواستههای آنها داشته باشند، میتوانند کارهای خوبی انجام دهند. پیشنهاد ترامپ در مورد اوکراین این بود که آمریکا باید در منابع طبیعی اوکراین سهیم باشد. ما میدانیم که اوکراین منابع طبیعی فوقالعاده زیاد و ارزشمندی دارد. آقای ترامپ یک دیپلمات به معنای کلاسیک کلمه نیست و شاید اساساً آدم سیاسی به معنای درست آن هم نیست. برای همین به دنبال دیپلماسی مرسوم نمیرود. او یک تاجر و به اصطلاح بیزینسمن است که میخواهد چانه بزند و معامله کند. او میخواهد که برنده باشد و میگوید ایرادی ندارد که شما هم برنده باشید، اما من باید برنده اصلی باشم.
در این شرایط اگر مذاکرهکنندگان ما جسارت داشته باشند که پیشنهاد بدهند شرکتهای آمریکایی میتوانند در ایران سرمایهگذاری و فعالیت کنند، همانطور که قبل از انقلاب سرمایهگذاریهای زیادی در عرصههای مختلف از معادن گرفته تا کشاورزی و صنعت و نفت و... اتفاق افتاد، این میتواند برای ترامپ جذاب و اغواکننده باشد. واقعیت هم این است که توانمندیها و امکاناتی که ایران دارد، قابل قیاس با دیگر کشورهای منطقه نیست. امکانات ایران در حوزه اقتصاد چه از نظر منابع طبیعی و معدنی، چه کشاورزی، نیروی انسانی و امکانات بالقوه بازار مصرفی در منطقه بینظیر است و تنها تا حدودی با ترکیه قابل مقایسه است. ایران هنوز منابع بکر زیادی دارد که میتواند وعده سرمایهگذاری و فعالیت در آن را به شرط حفظ منافع ملی ایران به بنگاههای تجاری آمریکایی بدهد. به نظر من این وعده میتواند در دیدگاه ترامپ بسیار وسوسهبرانگیز و اغواکننده باشد چون اساساً دنبال این مدل معاملات است و پیگیر بدهبستانهای معمول و مرسوم دیپلماتیک و سیاسی نیست.
ایران با این کارتها میتواند با دست پر به میز مذاکره برود و بتواند از بحثهای صرفاً سیاسی و نظامی که با سردمداری اسرائیل به آمریکاییها تحمیل میشود و به نظر میرسد ترامپ هم چندان از آن خشنود نیست، گریزی به این مسائل بزند و پنجرهای برای ترامپ و آمریکای ترامپ باز کند که متفاوت از آن چیزی است که اسرائیل میخواهد و دوست دارد ایران را وادار به درگیری کند. این به نظر من پنجره خوبی است که ایرانیها میتوانند باز کنند اما مستلزم این است که مذاکرهکنندگان دست باز داشته باشند، شناخت کافی از منافع ملی ایران داشته باشند و بتوانند این مسیر را ادامه دهند. همانطور که آقای مجلسی گفتند، ایران از نظر جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک کشور بسیار مهمی است. تنگه هرمز را در اختیار دارد و یک کشور بزرگ در منطقه خلیج فارس است و آرامش و ثبات در ایران به نفع همه کشورهای منطقه و جهان است. بنابراین روی این آرامش و همان نکات سلبی که آقای مجلسی هم اشاره کردند، میتوان مانور داد و اعلام کرد که ما میخواهیم ایران که در یک منطقه سوقالجیشی و موقعیت حساس قرار گرفته، آرامش و ثبات داشته باشد. اما اگر منافع ملی را کنار بگذاریم و سراغ مسائل موهوم برویم، مطمئن هستم که به نتیجهای نخواهیم رسید.
به منابع ارزشمند اوکراین اشاره کردید. آیا نفت همچنان میتواند برای ما نقش یک منبع بزرگ ارزشمند را بازی کند؟ یا اینکه دیگر به واسطه تحریم اثر نفت ایران در بازار جهانی از بین رفته است؟
غنینژاد: منابع ما فقط نفت نیست. ما غیر از نفت، منابع معدنی گستردهای مانند فولاد و مس و حتی لیتیوم داریم که برای اقتصاد امروز دنیا منبعی حیاتی است. منابع طبیعی مهم و ارزشمندی داریم اما فراتر از آن، سرمایه انسانی داریم. اینکه بخشی از سرمایه انسانی ما در سالهای اخیر شروع به مهاجرت کرده و در اغلب کشورهای دنیا خواهان دارد، خودش یک نشانه از ظرفیت بزرگی است که ما در اختیار داریم. جوانهای تحصیلکرده ما پتانسیل فوقالعاده بزرگی هستند.
دقت کنید که در تجارت و اقتصاد، منافع دوسویه است و ما منافع یکسویه نداریم. منافع یکسویه فقط در غارت است. منافع یکسویه در نظام قدیم وجود داشت که تصور از تولید ثروت این بود که باید ثروت دیگران را غارت کنیم. اما در اندیشه اقتصادی مدرن، تولید ثروت به این صورت است که برای ثروتمند شدن باید به دیگران نفع برسانیم، باید تجارت را گسترش دهیم و منافع دوسویه ایجاد کنیم. من معتقدم میتوانیم پنجره خوبی باز کنیم، اما خوشبین نیستم، برای اینکه معتقدم همچنان سیاستمدارهای ما گرفتار ایدئولوژیهای کهنه گذشته هستند.
بسیار گفته میشود که آقای ترامپ فرد عجولی است و میخواهد زود به نتیجه دلخواه برسد. بنابراین روند مذاکرات و رسیدن به نتیجه مطلوب را سریع پیشبینی میکنند. اما تجربههایی هم در گذشته از مذاکرات ترامپ داریم که با وجود انفجار خبری اولیه، بینتیجه ماند، از جمله گفتوگو با کرهشمالی. آقای ترامپ در دوره قبل ریاستجمهوریاش با رهبر کره دیدار کرد و حتی به خاک کره شمالی پا گذاشت. اما در نهایت فقط خبر دیدارها بود و هیچ توافق و نتیجهای حاصل نشد. ممکن است چنین اتفاقی درباره ما هم بیفتد؟
مجلسی: نه؛ به هیچ وجه. وضعیت ایران با کره شمالی تفاوتهای عمده دارد. کره شمالی کشوری کوچک است در بنبست مطلق، که از نظر سیاسی، موقعیت جغرافیایی، تاثیرگذاریهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در دیگر کشورهای دنیا اصلاً قابل قیاس با ایران نیست. ما زمانی در این منطقه کشور اول بودیم که همه همسایگان ما فقیر بودند. از ترکیه بگیرید تا عربستان تا اینجایی که حالا اسمش شده امارات متحده عربی و آن موقع بیابان بود تا برسید به مسقط و عمان؛ همه این کشورها فقیر بودند. جمهوری آذربایجان یک ایالت فقرزده و غارتشده شوروی محسوب میشد. اما امروز به هرکدام از این کشورها که بروید میبینید وضعیت اقتصادی و صنعتی و اجتماعی و مالی آنها از ایران پیشی گرفته است. این شرایط بدی نیست و اتفاقاً خودش یک موقعیت ویژه برای ما ایجاد میکند. وقتی همسایگان ما غنی باشند، میتوانیم با آنها ارتباطات اصلی و تجارت استراتژیک برقرار کنیم. ایران میتواند ثروتمندترین بازار کنونی منطقه باشد و غرب که مدتی است سلطه اقتصادی خودش را بر بازارهای جهانی از دست داده و موقعیت رقابتیاش تضعیف شده است، علاقه زیادی دارد که به ایران و منطقه دسترسی خوبی داشته باشد.
کره شمالی اصلاً قابل قیاس با ایران نیست. ما خوشبختانه امکانات بالقوه زیادی برای تجدید حیات و حرکت در ایران داریم. راهها و راهآهن و زیرساختهایی که البته همهاش نیاز به ترمیم و اصلاح و بهروز شدن دارد. در کشوری مانند ایران که سوددهی منابع نفتی و گازی و معدنی بسیار بالاتر از دیگر رقباست، شرکتهای خارجی علاقه زیادی به فعالیت و سرمایهگذاری دارند. منتها باید با شهامت به سر میز مذاکره رفت. اگر قرار بر این است که مسئولیت یک دولت و حکومت، ایجاد رفاه و آسایش برای ملتش باشد که واقعاً هم همین است؛ راهی جز سازگاری با دنیا، رفتار مسالمتآمیز، بازیافت احترام و حرمت ملی وجود ندارد.
در مورد نفت که شما به آن اشاره کردید هم یک نکته بگویم؛ اکنون مصرف داخلی انرژی در ایران معادل روزی 5 /4 میلیون بشکه نفت است که بخشی از این مصرف ناشی از هدرروی به علت قدیمی بودن و مستهلک شدن زیرساختهاست. با این حال وقتی توسعه صنعتی پیدا کنیم، خواهناخواه مصرف انرژی ما بالاتر میرود و شاید دیگر اساساً چندان نیازی نباشد که روی صدور نفت خام حساب کنیم. این شرایط باید عوض شود. ما باید مواد فرآوریشده و دارای خریداران بیشتر تولید کنیم. ما باید کوتاهیهای گذشته را جبران کنیم. وگرنه دنیا همیشه به نفت و گاز نیاز دارد اما آن را نه بهعنوان سوخت بلکه بهعنوان یک ماده اولیه مهم شیمیایی برای توسعه اقتصاد و صنایع گوناگون استفاده میکند. نفت و گاز هم فقط یکی از منابع این کشور است. منابع مختلف دیگری هم داریم که بزرگترین آن امکان استفاده از انرژی خورشیدی برای تامین انرژی موردنیاز شهری و صنعتی و کشاورزی است.
واقعیت این است که امکان برنامهریزی و اجرای طرحهای اقتصادی در این مملکت بینهایت است، فقط نمیدانم چرا کسانی که هستند آن علاقه را به این کشور احساس نمیکنند که برایش بنشینند نقشه درست بکشند. در بایگانیهای سازمان برنامه میبینید از 50 سال پیش چه امکاناتی بوده که به علت فقر، امکان اجرای آن را نداشتیم. آن موقعی هم که اجرا کردیم به دام مشکلات دیگری افتادیم و نشد. امروز امکانات از همیشه فراهمتر است. من امیدوارم به جنبههای رفاه و آسایش و توسعه پرداخته شود تا از اینگونه دلهرهها و نگرانی و التهابی که چند دهه است با آن زندگی میکنیم، کاسته شود و ملت ایران به آسایش برسد.
بازار ![]()
لینک کوتاه:
https://www.payamesepahan.ir/Fa/News/960224/