چگونه حمله اسرائیل به ایران میتواند جرقه یک جنگ جهانی جدید باشد؟
مقالات
بزرگنمايي:
پیام سپاهان - اکو ایران /متن پیش رو در اکو ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
یک درگیری منطقهای در خاورمیانه میتواند روسیه را به خود جلب کند و برای چین فرصتی برای حمله برای کسب منافع خود فراهم کند.
اگر از شهروندان عادی هر کشوری بپرسید که آیا رهبران آنها باید جنگی را آغاز کنند، تقریباً همه یک «نه» قاطع خواهند گفت. عموم مردم به طور کلی مخالف جنگ هستند، اما دولتها گاهاً قدرت، میراث و منافع ویژه را بر خواستههای مردم خود ترجیح میدهند.
این گونه است که ما به شکلی بی پروا به سمت یک درگیری جهانی میرویم که جرقه آن میتواند در بحرانهای در حال گسترش منطقهای بخورد.
بیایید با خاورمیانه شروع کنیم. اسرائیل با حمله صبح شنبه خود در آستانه کشاندن ایالات متحده به جنگ منطقهای با ایران است. برنامههای آن هفتهها پیش طراحی شد و علیرغم هشدارهای آمریکا، اسرائیل حملهاش را انجام داد.
به نوشته اینترسپت، اگرچه، در حال حاضر، به نظر میرسد ایران خویشتنداری نشان میدهد، رهبری ایالات متحده تلاش کافی برای جلوگیری از این آتش سوزی نمیکند. دولت نه تنها در تامین آتش بس در غزه شکست خورده است، بلکه کابینه اسرائیل را با ارائه کمکهای نظامی برای مقابله با حملات تلافی جویانه ایران جسور میکند.
به نوبه خود، اسرائیل به کار خود ادامه میدهد و درخواستهای ایالات متحده برای خویشتن داری را نادیده میگیرد و مطمئن است که گروههای لابی قدرتمند اسرائیل تضمین خواهند کرد که سیاستمداران آمریکایی به تامین پول، سلاح و اطلاعات به آنها ادامه میدهند.
روسیه و اوکراین وارد صحنه میشوند
یک درگیری منطقهای خاورمیانه میتواند به جنگ بزرگتری تبدیل شود – از جمله با باز کردن پای روسیه. با توجه به حضور این کشور در سوریه، هیچ پیش بینی دقیقی وجود ندارد که روسیه ممکن است به یک جنگ منطقهای با دخالت ایالات متحده چه واکنشی نشان دهد. آنچه ما میدانیم این است که روسیه در مورد حمله به سایتهای هستهای ایران هشدارهای تندی به اسرائیل داده است - هشدارهایی که اکنون آزمایش خواهد شد.
درک موضع روسیه دشوار نیست. برای ایالات متحده، یک جنگ منطقهای در خاورمیانه به معنای وارد شدن به نبرد به نفع اسرائیل است. برای روسیه، این منطقه، کلید شبکهای از منافع در هم تنیده است. روسیه از همکاری نظامی ایران بهره میبرد و ایران نیز به نوبه خود همواره مشتری بالقوه سیستمهای دفاعی پیشرفته روسیه بوده است.
سپس جنگ در خود اوکراین است، جایی که طرفهای یک درگیری جهانی ترسیم شدند. اعضای ناتو که متعهد به یک پیمان دفاعی متقابل هستند، از اوکراین در جنگش علیه روسیه حمایت میکنند. در پاسخ، چهار کشور بهعنوان «محور مقاومت» گرد هم میآیند - روسیه، چین، کره شمالی و ایران.
غرب به عنوان بخشی از اتحاد خود، به تامین تجهیزات نظامی با قابلیتهای تهاجمی بیشتر به کیف ادامه میدهد. ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه بارها هشدار داده که در صورت عبور از برخی خطوط قرمز، او حق استفاده از سلاحهای هستهای تاکتیکی را برای خود محفوظ میداند.
تاکنون، غرب از چند خط قرمز پوتین عبور کرده است. سوالی که ممکن است بپرسیم این است: دو طرف تا کی میخواهند این بازی رولت روسی را ادامه دهند؟
درگیریهای خاورمیانه و اوکراین، خطر فزایندهای را ایجاد میکند که ایالات متحده و ناتو در نهایت در رویارویی مستقیم با روسیه و متحدانش قرار گیرند – یک جنگ جهانی جدید.
گلوله برفی در شرق دور
اگر این جنگ جهانی در امتداد خطوط جنگ خاورمیانه و درگیری اوکراین رخ دهد، دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم آتش سوزی مهار خواهد شد.
هر اشتباه محاسباتی یا حادثه نظامی در تنگه تایوان یا دریای چین جنوبی میتواند باعث رویارویی مستقیم بین چین - بر خلاف روسیه، یک قدرت پیشتاز جهانی - و ایالات متحده شود.
به عنوان مثال، یک جنگ گستردهتر در اروپای شرقی یا خاورمیانه میتواند به چین فرصتی برای جنگ بر سر تایوان بدهد. تا کنون، به نظر میرسد چین عجلهای برای تهاجم ندارد و به طور ضمنی سیاست ایالات متحده مبنی بر «ابهام استراتژیک» را میپذیرد - جایی که ایالات متحده عمداً در مورد این که آیا از تایوان دفاع خواهد کرد یا خیر، مبهم صحبت میکند.
اگر غرب درگیر یک جنگ تمام عیار با روسیه یا در خاورمیانه شود، این محاسبات ممکن است تغییر کند.
تاریخ به عنوان راهنما
دو حقیقت مطلق در مورد جنگ وجود دارد. پس از شروع، نتیجه آن غیر قابل پیش بینی است. دوم، و مهمتر از آن، جنگها همیشه تشدید میشوند. در سه جبهه شاهد درگیریهایی هستیم که هر دو این ویژگیها را نشان میدهند.
تاریخ معلم قدرتمندی است و بسیاری از آنچه در صفحه شطرنج ژئوپلیتیک امروزی رخ میدهد مشابه رویدادهایی است که در اوایل قرن بیستم رخ داد.
در نتیجه گستاخی و حماقت محض، روابط بین سه پسرعمو - پادشاه جورج پنجم بریتانیا، قیصر ویلهلم دوم آلمان و تزار نیکلاس دوم روسیه - به دلیل ترکیبی از عوامل شخصی، سیاسی و ملی رو به وخامت رفت. این در نهایت به بروز دعوای عظیم خواهر و برادری که ما به عنوان جنگ جهانی اول می شناسیم کمک کرد.
مانند امروز، چندین عامل کلیدی زمینه را برای جنگ جهانی اول فراهم کردند. نظامی گری و ناسیونالیسم در حال افزایش بود و مسابقه تسلیحاتی بین قدرت های بزرگ بیداد میکرد. امپراتوریهای اروپایی درگیر رقابت شدید برای تسلط جهانی و دسترسی به منابع، به ویژه در آفریقا بودند.
همانند امروز، قدرتها به اتحادهایی تقسیم میشدند: اتحاد سه گانه بین آلمان، اتریش-مجارستان و ایتالیا (اگرچه ایتالیا بعداً خارج شد) از یک طرف، و سه گانه آنتانت، که در آن روسیه محاصره شده به فرانسه و بریتانیا پیوست. در سناریویی که امروز هم مشهود است، این اتحادها قرار بود دفاع متقابل از یکدیگر را فراهم کنند، اما همچنین موقعیتی مخاطره آمیز ایجاد کردند که در آن درگیری با یک عضو میتوانست به سرعت به یک جنگ گستردهتر تبدیل شود.
این امپراتوری بودند. رعایای آنها میتوانستند به دلیل سرپیچی به سختی مجازات شوند. امروزه، برخی از بازیگران با این شرایط مطابقت دارند - اما نه همه.
در غرب دموکراتیک، قرار است مردم داشته باشند. با این حال، بسیاری از سیاستمداران امروزی، با کمک رسانههای جریان اصلی، نسبت به خواستههای رایدهندگان خود بیتفاوت به نظر میرسند و در عوض به طبقه حامیان مالی و صاحبان منافع ویژهای که طرفدار درگیری هستند، توجه میکنند.
در این محیط گیج کننده منافع متقابل جهانی و رهبری غیر پاسخگو، شانس ما برای صلح میتواند دلهره آور به نظر برسد. با این حال، آنهایی که توانایی اعمال فشار بر دولتهایشان را دارند، باید به فشار بر سیاستگذاران ادامه دهند تا قبل از اینکه خیلی دیر شود، این جنون را متوقف کنیم.
لینک کوتاه:
https://www.payamesepahan.ir/Fa/News/901108/