پیام سپاهان
شاعرانه/ عصر تلخی بود عصر آخِرین دیدارمان
چهارشنبه 27 فروردين 1404 - 19:56:58
پیام سپاهان - آخرین خبر / خاک باران‌خورده آغشته‌ست با بوی تنت
باد بوی آشنا می‌آورد از مدفنت
بازار
زنده‌ای در هر گیاه سبز کز خاکت دمد
گرچه می‌دانم که ذره‌ذره می‌پوسد تنت
عصر تلخی بود عصر آخِرین دیدارمان
آخِرین باری که دستم حلقه شد بر گردنت
مهربان بودی و آن ایمان دریایی هنوز
موج می‌زد در «خدا پشت و پناهت» گفتنت
«آخِرین دیدار» گفتم؟ عذر می‌خواهم عزیز!
آخِرین باری که دیدم، غرق خون دیدم منت
با دهان نیم‌باز، انگار می‌خواندی هنوز
خیره در آفاق خونین، چشم باز روشنت
صبح بود اما هوا دل‌گیر و بغض‌آلود بود
آسمان گویی سیه پوشیده بود از مردنت
گل به سوگت جامهٔ جان تا به دامان می‌درید
باد در مرگ تو می‌زارید و می‌زد شیونت
بی‌خزان است آن بهارِ سرخ تو در خاطرم
آن‌که از خون هشت گل رویاند بر پیراهنت
با تمام سروهایت دیده‌ام در بوستان
با تمام ارغوان‌ها دیده‌ام در گلشنت
نیستی، بالابلند! اما چه خوش پیچیده است
در همه جنگل طنینِ نعرهٔ شورافکنت
زنده‌ای و سیل خونت می‌کَند بیخ ستم
ای تو فرهادی دگر، با تیشهٔ بنیان‌کنت
حسین_منزوی 

http://www.sepahannews.ir/fa/News/957474/شاعرانه--عصر-تلخی-بود-عصر-آخِرین-دیدارمان
بستن   چاپ