پیام سپاهان
روایتی از امید تازه در سیستان و بلوچستان
سه شنبه 6 آذر 1403 - 23:30:19
پیام سپاهان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
مهدی بیک‌اوغلی| «اگر روبه‌روی رییس‌جمهور ایستاده بودید و امکان طرح پرسش یا خواسته‌ای را داشتید، چه صحبتی با آقای پزشکیان مطرح می‌کردید؟» این پرسشی است که خبرنگار اعتماد به فاصله 24 ساعت پس از نخستین سفر استانی رییس‌جمهور به سیستان و بلوچستان در دیدار با مردم زاهدان طرح کرده است. طرح پرسشی متفاوت از مردم نجیبی که به‌رغم همه محرومیت‌ها، بغض‌ها، کاستی‌ها، کمبودها و نداشتن‌ها، زمانی که درباره مطالبات‌شان با آنها صحبت می‌شد، ابتدا لبخندی پهنای صورت آنها را در گرفته، سپس سکوت کرده و به نقطه‌ای در دور‌دست خیره می‌شدند و نهایتا با چند عبارت ساده، پاسخی در خور ادب و متانت‌شان می‌دهند.هرچند رخدادهای سال 1401 بر ذهن‌شان سنگینی می‌کند اما به دلیل تغییر شرایط از آن سخن نمی‌گویند.
قبل از آغاز سفر به زاهدان در هواپیما، کتاب «دیدار بلوچ» محمود دولت‌آبادی را دست گرفته و در توصیفات زیبای دولت‌آبادی از مردمی که قرار است مهمان‌شان شوم، غرق می‌شوم. زمانی که می‌نویسد: « نمی‌دانم شما در پیکره آرام‌، زمخت‌، خاموش و افراشته یک نخل دقیق شده‌اید؟ نخلی بر گستره بیکران و پرآفتاب کویر؟ هر بلوچ یک نخل است و روح هر بلوچ یک بیابان پرآفتاب. بلوچ‌، به آن معنی که میان ما رواج دارد، دروغ نمی‌گوید. دله‌دزدی نمی‌کند. بلوچ، دعوا به معنای خروس‌جنگی‌اش چاقوکشی، قداره‌کشی و عربده‌جویی به معنای جلف و خودنمایانه‌اش نمی‌کند. پیشه بلوچ‌ کار و قناعت است. سماجت بلوچ، نجابت نخل را دارد در چنبره بیابان و آفتاب و شن.»
ایده این گزارش را دکتر بهروز‌بهزادی گرامی استارت زد، زمانی که با طرح این پرسش که ببینیم 24ساعت پس از سفر رییس‌جمهور و با فرو نشستن غبارها و تعریف‌ها و تمجیدهای مرسوم، مردم استان درباره رییس‌جمهور و استاندارشان چه می‌گویند، بنیان یک سفر کوتاه اما اثرگذار را می‌ریزد. این گزارش روایت یک سفر است که از نیمه‌های شب روزهای ابتدایی هفته آغاز شد طی 24ساعت بدون وقفه در میان مردم و مسوولان استان سیستان بلوچستان ادامه پیدا کرد. روایتی بی‌پرده از مطالبات مردمی که روح‌شان مانند بیابان، پهناور است و وسیع. مردمی که احساس تبعیض، سال‌ها و دهه‌هاست که آنها را آزار می‌دهد و از مسوولان‌شان توسعه و آبادانی و رفاه را طلب می‌کنند.
روایت اول: زمانی برای میزبانی از دولت بی‌صدایان
نخستین سفر پزشکیان به استان سیستان و بلوچستان از منظری خاص، واجد معانی ویژه‌ای است. این انتخاب برای دولتی که شعار «دولت بی‌صدایان»را برای خود برگزیده، کاملا هماهنگ است. هر انسان منصفی در مواجهه با داده‌های آماری مرتبط با توسعه متوازن استانی در مناطق مختلف کشورمان و سهم سیستان و بلوچستان از سرانه‌های توسعه ناخودآگاه به این واقعیت صحه می‌گذارد که صدای این مردم هنوز آن‌گونه که باید و شاید در بخش توسعه‌ای کشور شنیده نشده است. در بطن یک چنین واقعیت‌هایی است که مسعود پزشکیان استانی را به عنوان نخستین مقصد در مسیر سفرهای استانی‌اش انتخاب می‌کند که قلمروی مردمی سرافراز است که در فرآیند توسعه کشور هنوز صدای‌شان آن‌گونه که باید و شاید به گوش مسوولان نرسیده است. گفته می‌شود سنگ‌بنای این سفر در جریان رای اعتماد کابینه به منصور بیجار استاندار سیستان و بلوچستان گذاشته شد. زمانی که بیجار با صدایی رسا برنامه‌هایش را برای توسعه استان شرح داد و بدون اینکه صدای مخالفی از درون نشست هیات وزیران شنیده شود، رییس‌جمهور و یاران نزدیکش را مجاب کرد که باید سیستان و بلوچستان را برای نخستین سفر استانی‌شان انتخاب کنند. این‌گونه شد که نام این استان در تقویم دولت برای نخستین سفر استانی ثبت شد و گروهی از مهم‌ترین وزرای کابینه همراه رییس‌جمهور راهی این سفر شدند. پزشکیان در این سفر اما به دور از کلیشه‌های مرسوم و با تاکید بر جلوگیری از زابرا کردن مردم در ورزشگاه‌ها و مراکز تجمع، سعی کرد به سبک و سیاق خاص خود در جمع مردم استان حضور پیدا کند. او ترجیح داد به جای برخی تشریفات ظاهری و سخنرانی‌های خسته‌کننده و کلیشه‌ای در جریان تصمیمات کلیدی، تفویض اختیارات ویژه به استاندار و انعقاد تفاهمنامه‌های لازم، خروجی سفر را برای مردم شیرین و دلپذیر کند. رفتارهای که اتفاقا مورد توجه مردم سیستان بلوچستان هم قرار گرفته بود و به خاطر آن دولت را صادق دانستند.
روایت دوم؛ محرومیت از آبی که مایه آبادانی است
نخستین مواجهه من با مردم زاهدان، در جریان گفت‌وگو با راننده‌ای شکل می‌گیرد که مسیر فرودگاه به هتل را با او طی می‌کنم. از او که خودش را زابلی معرفی می‌کند، درباره سفر رییس‌جمهور سوال می‌پرسم.گل از گلش می‌شکفد و با لهجه جذاب مردم منطقه می‌گوید: « خداییش پزشکیان صادقه. مثل بعضی‌ها نیست که دو رو باشه و جلوی رو حرفی بزنه و پشت سر کار دیگه‌ای بکنه. اگه بتونه کاری کنه، میگه می‌تونم، اگه نشه راست و حسینی میگه. آقا شما می‌دونی دوباره کی قراره بیاد منطقه ما؟» می‌گویم، نمی‌دانم! ولی قول داده دو تا سفر یک روزه دیگه بیاد استان شما. او ادامه می‌دهد: « ازش راضی‌ام، نه من بلکه خیلی از اهالی منطقه بهش رای دادیم چون احساس کردیم صادقه. والله این منطقه محرومه، باید فکری به حال مشکلات مردم و محرومیت‌ها بشه.» از او درباره انتخاب استاندار اهل سنت صحبت می‌کنم، می‌گوید: «خداییش آقا بیجار انتخاب شد چون تخصصش رو داشت، نه اینکه سنی باشه یا شیعه. هر مدیری که‌کننده کاره، می‌دونه چطور باید مشکلات رو حل کرد و میتونه حرف مردمو بخونه باید روی صندلی استانداری بشینه. آقا بیجار هم انتخاب شده چون از بین همین مردمه و تخصصش رو هم داره.» از آقای راننده درباره 5 مشکل اصلی منطقه می‌پرسم، می‌گوید: «مشکل اول ما آبه آقا‌جان. چون افغانستان حقابه هیرمند رو نمی‌ده، آب اینجا متعفن شده و بوی بد می‌ده. آب، آبادانی میاره، ‌ای کاش رییس‌جمهور و استاندار و هرکسی می‌تونه با طالبان صحبت کنند و مشکل آب رو حل کنند. مشکل دوم منطقه ما خانواده‌های بی‌شناسنامه است. وقتی شناسنامه نباشه یعنی هویت نیست، پول نیست، کار نیست، حتی امکان سفر هم نیست.مشکل بعدی بیکاری است. بعد هم باید فکری به حال جوونای شهر بشه، یه جوون سیستانی یا زاهدانی اگه بخواد تفریح بکنه به جز چند تا پارک و چند تا خیابون و یک دو تا منطقه تفریحی در حومه شهر، دیگه امکان دیگه‌ای نداره، ما ورزشگاه می‌خوایم، سینما و فرهنگسرا می‌خوایم، جوونامون کنسرت می‌خوان، تئاتر می‌خوان و... آقا تو رو جدت، اینا رو مینویسی؟ صدای ما به جایی میرسه؟»
روایت سوم: زنانی که رنج کشیده و بالیده‌اند
روایت دوم این گزارش متعلق به بانویی است که از سال 99 در حوزه تولید پوشاک استان فعالیت دارد. حیرت‌انگیز اینکه سفر من به زاهدان مصادف است با روز جهانی مقابله با خشونت علیه زنان! «س. ن» در گفت‌وگو با «اعتماد» درباره موضوع زنان در استان و شرایط کسب و کار یک بانوی زاهدانی می‌گوید: « من بزرگ شده تهران هستم اما برای کسب و کار به اینجا آمده‌ام. می‌دانید فردی که بیرون از استان بزرگ شده باشد، بهتر می‌تواند موضوع تبعیض را درک کند. زمانی که تازه وارد این شهر شدم، برایم برخی خط‌کشی‌ها و تبعیض‌ها میان مردان و زنان یا قومیت‌های مختلف باورکردنی نبود. انگار برخی تفاوت‌ها میان افراد فاصله‌های نوری ایجاد کرده بود.» او یادآور می‌شود: «اوایل برای مردم شهر، دشوار بود که قبول کنند یک زن در حوزه پوشاک فعالیت کند و لباس‌های سوزن‌دوزی شده و... به فروش برساند. اما آرام آرام توانستم، خودم را تثبیت کنم و مردم و مسوولان را متوجه واقعیت‌ها کنم. خوشبختانه امروز فعالیت‌های من زمینه‌ساز فعالیت‌های بسیاری از زنان این منطقه شده و راه برای بسیاری از فعالیت‌ها در این بخش باز شده است. از شما می‌پرسم چرا زنان این منطقه استاندار و مدیرکل و... نشوند؟» از او درباره مهم‌ترین مشکل منطقه می‌پرسم، می‌گوید: « تبعیض از نظر من بدترین شکل بحران است. اوایل کارم در این شهر با تمام وجودم برخی موضوعات را حس می‌کردم، در بانک‌ها، ادارات و در برخی موسسات احساس می‌کردم نوع نگاه به افراد تغییر می‌کند. به نظرم رییس‌جمهور، استاندار و هر مقام مسوولی اول باید در برابر تبعیض بایستد.»
روایت چهارم: در اینجا خیابان رسولی چراغی روشن است
پارچه‌های رنگارنگ گلدوزی شده، سوزن دوزی شده، کتانی‌های استوک و نو با برند خارجی، ادویه‌های خوشبو و مردان و زنان زحمتکشی که از دل بازار خیابان رسولی روزی خود را جست‌وجو می‌کنند. به مغازه‌ها سرک می‌کشم؛ در داخل یکی از پاساژهای زیرزمینی یک مغازه فروش کتانی توجهم را جلب می‌کند، ثانیه‌ای می‌ایستم و پس از اینکه متوجه می‌شوم مغازه بسته است، مهیای رفتن می‌شوم. همان یک ثانیه کافی است که فروشنده دیگری مرا به مغازه عینک‌فروشی خود دعوت کند. لحن کلامش به اندازه‌ای مهربان است که دلم نمی‌آید دعوتش را رد کنم. وارد مغازه می‌شوم؛ موسیقی را روشن می‌کند و با مهربانی عینک‌های برندش را ردیف می‌کند. جمله‌ای از شکسپیر درباره موسیقی می‌گویم، به اندازه‌ای به وجد می‌آید که سریع از شاگرد مغازه می‌خواهد آبمیوه‌ای برای من و خودش بگیرد و مرا مهمان کند. خودش را مهدی حیاتی‌نژاد معرفی می‌کند و می‌گوید به خاطر همین یک جمله که به او هدیه داده‌ام مرا دوست خود می‌داند! از او درباره سفر رییس‌جمهور به زاهدان می‌پرسم؛ خوشحال است و افتخار می‌کند که رییس‌جمهور زاهدان را برای اولین سفر استانی‌اش انتخاب کرده . او می‌گوید: «همه مرا اینجا می‌شناسند. سال‌هاست اینجا عینک می‌فروشم، به مشکلات شهر و استان آشنا هستم. شما کجا رو پیدا می‌کنید که با این همه ظرفیت این همه محرومیت داشته باشد؟از سواحل مکران و چابهار و بازارچه‌های مرزی گرفته تا صنایع دستی فوق‌العاده و راه‌های استراتژیک و... همگی ظرفیت‌های این استان است که به دلیل سوءمدیریت‌ها و تبعیض‌ها و... استفاده مناسبی از آن نمی‌شود. من هنوز استاندار را نمی‌شناسم شما که او را می‌شناسید به نظرتان می‌تواند کاری کند؟» به او امیدواری می‌دهم که با مشارکت مردم حتما مشکلات حل می‌شود. از پیش مهدی حیاتی‌نژاد جدا می‌شوم و در طول خیابان رسولی حرکت می‌کنم. جوان دیگری کنارم رد می‌شود و در گوشم زمزمه می‌کند، اسپری فلفل شوکر، چاقو و... چند کالای دیگر را هم نام می‌برد که ارتباطی به من ندارد. از او درباره کسب و کارش می‌پرسم می‌گوید: «من چند روزه به زاهدان برگشتم، قبلا در تهران کارهای ساختمانی کار می‌کردم، پسرعمویم به من گفت، اوضاع بهتر شده، برگرد. آمده‌ام تا یک کار و کاسبی راه‌اندازی کنم. مردم از استاندار جدید راضی‌اند، دوست دارم استان آنقدر پیشرفت کند که هیچ جوان زاهدانی و زابلی و خاش و... به سایر شهرها نروند.»
برداشت آخر: خداحافظی برای سلامی دوباره
مردم این منطقه اما در شرایطی که هنوز غبار سفر رییس‌جمهور در جاده‌ها پیداست و مدت زمان زیادی از سفر پزشکیان به زاهدان نمی‌گذرد به کلیدواژه‌هایی اشاره می‌کنند که اتفاقا همواره مورد تاکید رییس‌جمهور بوده است. رفع تبعیض و تلاش برای «توسعه متوازن استانی» مهم‌ترین کلیدواژه‌هایی است که مردم زاهدان در گفت‌وگوی میدانی خبرنگار «اعتماد» در سطح شهر زاهدان به آن اشاره می‌کنند. از قدیم گفته‌اند، احساس تبعیض از خود تبعیض دهشتناک‌تر است. بخش قابل‌توجهی از مردم این استان احساس می‌کنند، طی سال‌های اخیر توسعه متوازنی مانند سایر مناطق کشور نداشته‌اند و خواستار رفع آن هستند. گفتنی است گزارش ویژه «اعتماد» از بازدید از مسجد مکی و گفت‌وگو با مولوی عبدالحمید و مولوی اسماعیل مدیر اجرایی مسجد مکی همچنین گفت‌وگو با استاندار و سایر مقامات مسوول این استان طی روزها و شماره‌های آینده تقدیم مخاطبان می‌شود. 24‌ساعت که به پایان می‌رسد دوباره پروازم در نیمه‌های شب تنظیم شده، دوباره کتاب دیدار بلوچ دولت‌آبادی را دست می‌گیرم، با این عبارات برخورد می‌کنم: «هر آدم و هر مردمی باطن خاص خود را دارند و نفوذ کردن در این باطن، این جهان گنگ و عجیب از دشوارترین کارهاست. شاید بتوان بلند‌باروترین قلعه‌ها را فتح کرد و تا ژرفاهای ژرف‌ترین دریاها فرو رفت، اما ورود به جهان باطن یک آدم، به آن آسانی‌ها شدنی نیست. هر آدم هم اندازه یک کهکشان عمق و گستردگی دارد...» این بهترین عبارت از اعماق وجود مردمی است که به اندازه 24 ساعت مرا در شادی‌ها، مطالبات و دردهای خود سهیم کردند. با زاهدان خداحافظی می‌کنم تا سلامی دوباره به این شهر باز خواهم گشت...


http://www.sepahannews.ir/fa/News/912877/روایتی-از-امید-تازه-در-سیستان-و-بلوچستان
بستن   چاپ