پیام سپاهان - صبح نو /متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
این روزها و در پاییز 1403 سه سال است که از دولت پیمان جبلی-وحید جلیلی در سرزمین صداوسیما میگذرد. دولتی که گرچه رئیسی از درون ساختار صداوسیما دارد؛ اما حاصل دولت سایه وحید جلیلی بهعنوان اپوزیسیون مدیران قدیمی صداوسیما در دهه 90 است. اگر جشنواره عمار را جشنوارهای اعتراضی در مقابل سیاستهای رسمی تصویری صداوسیما و ارشاد بدانیم که وحید جلیلی بنیانگذارش بود، قطعا مطلب تعرضآمیز «گروه خشن» و پاسخ به جناب صفار هرندی از سوی وحید جلیلی را باید نقطه عطف شکلگیری یک اپوزیسیون قدرتمند مقابل مدیران مستقر صداوسیما دانست که از نگاه جلیلی از ضرغامی و میرباقری تا علی عسکری تفاوتی با هم ندارند و در مسیر برنامهسازی غیر تراز انقلابی به توصیف جلیلی قرار دارند و عاقبت کارشان سریال «بوی باران» شده است. آن دولت سایه و آن مرام اپوزیسیونی اما حدود سه سال است که بر سر کار آمده و گرچه پیمان جبلی را بهعنوان رئیس همراه خود میبیند؛ اما چه کسی است که نداند بزرگترین متحد فکری و کاری رئیس سازمان، قائم مقامش وحید جلیلی است که با سوداهای بزرگ به جام جم آمد تا دولت سایه را به دولت مستقر تبدیل کند. اکنون و در آستانه ورود به چهار سالگی دولت جبلی-جلیلی وقت پرسش این سوال است که صداوسیمای منتقدان چگونه صداوسیمایی است؟ آیا توانسته به مرام و مسلک شهید آوینی، روایت فتحها بسازد و علاوه بر آنکه مسیری بزرگ برای ارتباط با عامه مردم بگشاید، روزنه گفتوگویی با مخالفان بگشاید و درعینحال با فرمی جذاب به تبیین کامیابیهای نظام جمهوری اسلامی بپردازد و بر شمار دوستانش بیفزاید؟ آیا صداوسیمای امروز همان صداوسیمای تراز انقلاب اسلامی است؟ در این متن کمی درباره این پرسشها سخن میگوییم تا مشخص شود که ایده تحول جبلی و جلیلی به کجا رسیده است.
تحول با مردم یا بیمردم؟
اولین سوالی که پس از سه سال پیشروی تیم جبلی-جلیلی قرار دارد، وضعیت مرجعیت صداوسیما و میزان مراجعه مردم به این رسانه است. در واقع سوال اصلی این است که ایده تیم جدید جام جم برای حفظ مخاطب با وجود قدرتنمایی پلتفرمها و شبکههای اجتماعی چه بود؟ و نتیجه چه شد. اکنون که ادبیات برخی از مدیران تحول و عملکرد آنها مورد توجه قرار میگیرد، سوالی بزرگتر پیش میآید که آیا اساسا حفظ مخاطب بخشی از ایده تحول بوده است یا خیر؟ اگر پاسخ منفی باشد؛ سوال بزرگتری پیش میآید که چگونه تحول بدون عامه مردم یا فقط بخشی از مردم را بهعنوان ایدهای انقلابی دستور کار جام جم قرار دادید و اگر پاسخ مثبت است، سوال این خواهد بود که این چگونه تحولی است که به وضوح به کاهش مخاطبان صداوسیما انجامیده است. تحولی که به کاهش مخاطب انجامیده هر چه باشد ایدهای مبتنی بر رویکرد عقلانیت انقلابی نیست و صلاحیت اینکه خود را در زمره رویکردهای موفق قرار دهد ندارد. مشتری اصلی صداوسیما، مردم هستند. این چه تحولی است که بدون توجه به مشتری پیش میرود؟ مردم همواره در طول چهار دهه گذشته مشتری سرگرمی تلویزیون بودهاند و در سه سال گذشته صداوسیما در بحران سرگرمی به سر میبرد و خواسته عمومی و غیرسیاسی مردم که یک امکان بزرگ برای تلویزیون بوده را پاسخ نگفته و رفتهرفته مردم ناامید از سرگرمی که نوستالژی خود را در «آیفیلم» دنبال میکنند از صداوسیما پراکنده میشوند و شبکه نسیم رو به افول میگذارد، شبکه سوم خالی از ستارهها میشود و به برنامهسازی سیاسی روی میآورد و «ستایش» پربیننده به «طوبی» با بیننده 21 درصدی تبدیل میشود. در این میان تکبرنامههایی چون «محفل» و «شیوه» هم گرچه مورد اقبال قرار می گیرد؛ اما مثل استثنا و خلاف جهت آب حرکت کردن میمانند. تحول بیمردم کجا تحول است؟
تحول بیستارهها
شاید به یاد ماندنیترین قاب از مقاومت تیم تحول متمایل به وحید جلیلی به بازگشت ستارهها و چهرههای مشهور به صداوسیما مربوط به ویدئوی شهبازی با جمله معروف «اسکل نظام» باشد که همچنان در خاطرهها مانده است. یک مقاومت جانانه مقابل بازگشت رشیدپور به تلویزیون که البته به نتیجه هم رسید و نشان داد که درون جام جم یک دولت سایه قوی وجود دارد که میتواند در برابر برخی تصمیمهای جمعبندی شده هم بایستد. شکل گرفتن موج قدرتمند مقابل بازگشت ستارهها، ادامه موج اول خروج ستارهها و چهرههای مشهور از صداوسیما بود که رامبد جوان، احسان علیخانی، مهران مدیری و سروش صحت را بخشی از ایده تحول نمیدانست و برنامهسازی تلویزیونی را بدون ستارهها ممکن دانست. نتیجه چه شد؟ شکل گرفتن ستارههای جدید و در مدار؟ آمار و ارقام و اقبال مردم میگوید؛ خیر. ستارههای جدیدی شکل نگرفتهاند. اقبال مردم به برنامههای جدید بدون ستارهها؟ پاسخ مجددا خیر است؛ به استناد آمار و ارقام و نظرسنجیها.
تحول در برنامهسازی که نه چهره جدیدی متولد کرده و نه اقبال مردمی دارد، تحول است؟ آیا اکنون پس از سه سال حتی یک مجموعه که نصف «روایت فتح» جاذبه داشته باشد، تولید شده است؟ یک برنامه که به اندازه «دورهمی» و «خندوانه» توانایی حتی نصف مخاطبان این برنامهها را داشته باشد تولید شده است؟ یک سریال بهتر از 45 سال گذشته تلویزیون ساخته شده است؟ این همه سوال بیپاسخ خود بهترین جواب هستند.
سیاست تحولی یا تحول سیاسی
اگر معاونت سیاسی را مرکز سیاست صداوسیما بدانیم، تردیدی نیست که این مرکز در اختیار نزدیکترین فرد به وحید جلیلی قرار گرفت. اگر برمهانی نه فقط در پوشش و هیبت شبیهترین به جلیلی که در اندیشه و فکر هم نزدیکترین به او بود، بیتردید خدابخشی سایهای از وحید جلیلی در سیاست تصور میشد که از ابتدای دولت جبلی-جلیلی به ساختمان شیشهای رفت. دوران خدابخشی را اما میتوان واجد دو ویژگی عمده دانست ؛ اول یک تهاجم به گذشته صداوسیما و تلاش برای تغییر رویکرد خبری که البته نقطه عطفش به تجمع آب اصفهان بازمیگشت و از قضا دوام چندانی نداشت و عملا تحول مورد نظر این تیم به مرحله اجرا نرسید و بیشتر در قالب فرم خودنمایی کرد. در واقع ایدههای محتوایی خدابخشی به مرحله اجرا نرسید و نیامده، رفت و ویژگی دوم تسلط یک طیف فکری درون مجموعه جناح راست بود که خوانشی جدید از فضای سیاسی ارائه میداد. خوانشی ضد مرکزیت جناحهای سیاسی که گفتمان انقلاب اسلامی را در فضایی متفاوت از نیروهای سیاسی دنبال میکرد و به همین دلیل به چهرههای جدید در مقام اجرا و کارشناس فرصت داد. از سوالها شروع کرد تا جوابها را شکل دهد و تلاش کرد که تفکر عدالتخواهی برآمده از سال 84 را به شکل جدیدی در صداوسیما سامان دهد. نتیجه اما تفاوت چندانی با محتوای سیما نداشت و دست آخر تراژدی این تفکر در تغییر خدابخشی به ظهور رسید. کنار رفتن خدابخشی پس از یک مصاحبه دوقطبیساز در روزی که رهبری از دوقطبیسازی نهی کرده بودند، خود گویای همه چیز است. میراثی که به صورت موقت به صائب از نزدیکان همین تفکر رسید تا انتخابات ریاستجمهوری را اداره کند و البته پس از مدتی در انتصاب حسن عابدینی به نقطه تعادل رسید تا پایان تفکر دولت جدید صداوسیما در معاونت سیاسی به گوش برسد. انتخاب عابدینی عبور از طیف سیاسی نزدیک به جلیلی به یک گزینه قدیمی و بوروکرات بود که نمیتوان چندان برای تحول به مدیریتش دل بست. مدیری که قرار است حد وسط تیم جلیلی در صداوسیما و ساختار معاونت سیاسی باشد. به همین دلیل صائب به شبکه خبر میرود تا همچنان این تفکر یک تریبون بزرگ در اختیار داشته باشد و وثوق به خبرگزاری صداوسیما تا مدیران قدیمی هم بخشی از معاونت سیاسی باشند.
سرانجام تحول
در پاییز 1403 و پس از سه سال از مدیریت جبلی-جلیلی از تحول شعاری باقی مانده و شبکههایی که مخاطبانش را از دست دادهاند. ستارههایی که به شبکه خانگی کوچ کردهاند. تهیهکنندههایی که عازم فیلیمو، فیلمنت و سینما شدهاند و مخاطبانی که همراه برنامهسازان در حال مهاجرت هستند. سازمانی بزرگ و با کارمندان فراوان که فرصت داشته به خلاقیت برای فراگیر شدن گفتمان انقلاب اسلامی بپردازد، بدون سریالی که چشمها را خیره کند، بدون تولد چهرههای جدید محبوب در افول قرار گرفته و روزگار میگذراند.