از ریگانیسم تا ترامپیسم؛ سیاست خارجی دولت جدید آمریکا چگونه خواهد بود؟
سیاسی
بزرگنمايي:
پیام سپاهان - صبح نو /متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
هادی خسروشاهین| از دهه 1980 به این سو در حزب جمهوریخواه گفتمانی غالب شد که این گفتمان، گفتمان ریگانیسم بود. قبل از ریگان در حزب جمهوریخواه آنچه که غلبه و سلطه داشت امر رئالپلیتیک بود که تحت تأثیر دکترین نیکسون و بهویژه در کانونش کسینجر قرار داشت و در واقع بدون در نظر گرفتن ملاحظات مرتبط با حوزههای ایدئولوژیک و بحثهای هنجاری و ارزشی در تلاش بود در دوره جنگ، به یک نوع مدیریت تنش بر پایه ضرورتهای ژئوپلیتیک
بپردازد. در واقع قبل از پیروزی ریگان در 1980 و ورود ریگانیسم به حزب، ما شاهد غلبه و رُجحان یافتن مباحث ژئوپلیتیک بر مباحث ایدئولوژیک بودیم. از همین رو، دستور کارهای حزب جمهوریخواه مبتنی بر اقتضائات و الزامات برآمده از قدرت در یک نظام بینالملل و درعینحال این را هم مد نظر داشت که با تعریف دستور کارهایی در سطح متوسط از هدر رفت منابع داخلی آمریکا در جریان رقابت با اتحاد جماهیر شوروی خودداری کند و به این وسیله بتواند به بخشی از مطالبات پایگاه رأی خودش پاسخگو باشد.
غلبه رئالپلیتیک بر ایدئولوژی در پیش از ریگان
اما در دهه 1980 یعنی از سال 1980 به این سمت، معادله برعکس میشود. یعنی گروهی از جریانی تحت عنوان نومحافظهکاران از حزب دموکرات به حزب جمهوریخواه کوچ میکنند؛ چراکه احساس میکنند حزب دموکرات خیلی لیبرال شده و دیگر اولویتهای دموکراسی و حقوق بشر در مواجهه با شوروی را کنار گذاشته و حتی رویکردهایی مسالمتجویانه را در قبال شوروی پیگیری میکند. به همین دلیل ما از دوره کارتر شاهد کوچ این نومحافظهکاران از حزب دموکرات به حزب جمهوریخواه هستیم. اگر در آن مقطع زمانی جریانهای لیبرال و نومحافظهکار برای تسلط گفتمانی بر حزب دموکرات با هم رقابت داشتند، در سال 1980 آنچه که اتفاق میافتد، این است که حزب جمهوریخواه به سلطه یا هژمونی نومحافظهکاران آمریکا وارد میشود و در همین نقطه است که شاهد برعکس شدن معادله در حزب جمهوریخواه هستیم. یعنی غلبه یافتن مباحث ایدئولوژیک، هنجاری و ارزشی بر مباحث ژئوپلیتیک که همراه با تعریف حداکثری از اهداف در سیاست خارجی است و این دستور کارها را ما در قالب ریگانیسم میتوانیم قرار دهیم و آن را مجسم کنیم.
ظهور ریگانیسم و تغییر پارادایم سیاست خارجی آمریکا
اما ریگانیسم بعد از جنگ سرد و فروپاشی شوروی و تسلط گفتمانی نومحافظهکاران پس از پایان جنگ سرد، به پایان نمیرسد، بلکه حتی فرصت بیشتری برای گفتمان ریگانیسم فراهم میشود؛ چراکه بعد از فروپاشی شوروی، آمریکا در نظام بینالملل تبدیل به یک قدرت بیرقیب و بیهمتا میشود که این امر بیسابقه در تاریخ روابط بینالملل است. حتی در دوره ماقبل نیشناستیتها و در عصر امپراتوریها هم چنین ویژگی و مختصاتی مشاهده نمیکنیم. حتی امپراتوریها با هر عظمت و شکوهی که داشتند، باز هم با رقبایی مواجه بودند و هیچگاه لحظه بیرقیبی و بیهمتایی را تجربه نمیکردند. بنابراین یک اتفاق نادر و عجیب در تاریخ روابط بینالملل رخ میدهد که به گفتمان ریگانیسم مجال ظهور و بروز بیشتری میدهد و این را ما حتی میتوانیم در ادبیات جورج بوش پدر تحت عنوان نظم نوین جهانی تفسیر کنیم.
در واقع، از این مقطع زمانی، اتفاق دیگری هم به سیاست خارجی آمریکا اضافه میشود و آن تمایلات و گرایشهای مبتنی بر هژمونی است. یعنی آمریکا تصور میکند با توجه به اینکه یک رقیب بیهمتاست، میتواند به یک هژمون هم تبدیل شود و نظام بینالملل را از شکل بینالمللی آن به شکل آمریکایی آن تبدیل کند. یعنی نظام بینالملل به محلی برای زیست سیاسی، اجتماعی و ژئوپلیتیک بر اساس هنجارها، ارزشها، اصول و بنیانهای آمریکایی تبدیل شود. البته حادثه 11 سپتامبر به این مسأله کمک شایانی میکند و آمریکاییها را بیشتر در این مسیر قرار میدهد.
هژمونی جهانی آمریکا و تأثیرات 11 سپتامبر
در واقع در حادثه 11 سپتامبر، دولت جورج بوش پسر که با وعده خداحافظی با نقشآفرینی آمریکا بهعنوان پلیس جهانی روی کار آمده بود، با حادثه 11 سپتامبر و حضور مستمر نومحافظهکاران در حزب جمهوریخواه، برخلاف شعارهای کمپین، به حوزهای سوق پیدا میکند که در آن، ما بهطور عیان شاهد این دستور کار هستیم که آمریکاییها تلاش میکنند به گفته خودشان، لحظه هژمونی آمریکا را به عصر هژمونی آمریکا تبدیل کنند. حاصل این روز جنگهایی است که به قول خودشان جنگهای بیپایان هستند، نه بر پایه اقتضائات و الزامات ژئوپلیتیک، بلکه بر پایه اقتضائات و الزامات هنجاری و ارزشی از سوی حزب جمهوریخواه و نومحافظهکاران آمریکاست.
هژمونی و هژمون شدن در ذات خود به معنای تعریف حداکثری دستور کارها و هدفگذاریها در سیاست خارجی است و چون هدفگذاریها حداکثری تعریف میشوند، برابر است با تحمیل هزینههای هنگفت و طاقتفرسا بر آمریکا و مالیاتدهندگان آمریکایی که این خود به تغییرات اجتماعی و سیاسی در جامعه آمریکا منجر میشود و سپس به اتفاق غیرمنتظرهای که الیتها هیچگاه باور نمیکردند، یعنی پیروزی یک سیاستمدار غیرحرفهای و آماتور از بیرون از دایره نخبگان در نوامبر 2016، یعنی پیروزی دونالد ترامپ، منجر میشود. این تغییرات فضای گفتمانی را در میان پایگاه رأی حزب جمهوریخواه بازتاب میدهد و در نهایت به انزوای گفتمان نومحافظهکاری و گفتمان امپریالیستی در حزب جمهوریخواه منجر میشود. در شرایطی که امروز صحبت میکنیم، این گفتمان ترامپیسم، اگرچه گفتمان منحصربهفردی است، شباهتهایی با دوران قبل از ریگانیسم پیدا میکند که اولویتها و ضرورتهای رئالپلیتیک یادآور دوران کسینجر و نیکسون در دهه 1970 در آمریکاست.
از نومحافظهکاری به ترامپیسم: بازگشت به رئالپلیتیک
اگر در گفتمان نیکسون و کسینجر شاهد تعریف دستور کارهای متوسط و هدفگذاریهای متوسط بودیم، در این گفتمان به دلیل تأثیرات شگرف و گسترده ریگانیسم و هزینههایی که بر جامعه آمریکا تحمیل کرده است، گفتمان ترامپ حتی هدفگذاریها و دستور کارها را در سطح متوسط هم نمیپذیرد و آنها را بسیار محدودتر تعریف میکند؛ چراکه تصور میکند ماحصل گفتمان پس از جنگ سرد و فروپاشی شوروی، منجر به عقبگرد آمریکا در قبال برخی از رقبای خودش از حیث زیرساختها و تکنولوژی میشود و درعینحال ریگانیسم آمریکا را آنچنان مشغول خود کرده که حتی از ظهور قدرتی بزرگ مانند چین غافل میشود. این مسأله در اسناد امنیت ملی آمریکا از جمله سند 2017 دوره ترامپ و سند 2022، به وضوح دیده میشود که چین مهمترین قدرت رقیب است و باید سرمایهها و توجهات آمریکا روی آن متمرکز شود.
چالشها و تأثیرات گفتمان ترامپیسم در سیاست خارجی آمریکا
البته باید یادآوری شود که در دوران 70 یا 80 ساله پس از جنگ جهانی دوم، آمریکاییها، یعنی الیتها و تصمیمگیران در شورای امنیت ملی، وزارت امور خارجه و پنتاگون، مفروضات خود را بر این قرار داده بودند که آمریکا باید نقش رهبری نظام بینالملل را ایفا کند. وقتی با گفتمانی از 20 ژانویه 2017 مواجه میشوند که این مفروضات را از سطح مفروض به سطح فرضیه میبرد، عصر پرسشهای بنیادین و ماهیتی برای آمریکا شروع میشود. برای نخبگان، این گفتمان با مقاومتهای شدید بروکراتیک مواجه میشود و نتیجه این کشمکشها، تلاش گفتمان ترامپیسم برای نفوذ در حوزههای تصمیمسازی است.
در مقابل، مقاومتهای بروکراتیک منجر به فضای هرج و مرج یا تغییرات کوتاهمدت در سطح الیتها و نخبگان میشود. در دوره اول دولت ترامپ، گفتمانهای کلاسیک در سیاست خارجی آمریکا منزویتر شد و گفتمانهای رئالپلیتیک از مقامات جدید دولت ترامپ بیپاسخ نمیماند.
در هر صورت، گفتمان ترامپیسم در صورت ادامه به سمت محدودسازی و تمرکز بیشتر بر مسائل داخلی و رقابت با چین در سطح بینالمللی و حتی احتمالا در حوزههایی مانند خاورمیانه پیش خواهد رفت. ولی این روند بهطور قطع چالشهایی برای ایران در منطقه ایجاد خواهد کرد که باید از پیش برای آن آمادگیهایی در سیاستهای دیپلماتیک خود اتخاذ کند.
لینک کوتاه:
https://www.payamesepahan.ir/Fa/News/904758/